به گزارش قدس آنلاین،هنوز که هنوز است، در هیچ کدام از دانشگاههای ما دو واحد درس ابتدایی و خشک و خالی در مورد «تحریم اقتصادی» نداریم! یعنی در دانشگاهها و نظام آموزش عالی ما، انگار نه انگار که چیزی به اسم تحریم اقتصادی وجود دارد!
۱- در کشورهایی مثل ایران یک اقتصاددان و یا جامعه شناس مهمترین وظیفه خود را انتقاد از وضعیت جامعه و حکومت فعلی میداند. ولی خودشان خیلی وقتها پیشنهاد خاصی ندارند! به عبارت دیگر وظیفه خود نمیدانند که شرایط اجتماعی ایده آل و آرمانی را ترسیم کنند، بلکه ترجیح میدهد شرایط جامعه را دیگران رقم بزنند و او فقط جایگاه مطالبهگری و انتقادی را حفظ کند. یعنی فرار از مسئولیت پذیری جدی و پاسخگویی.
۲- نباید فراموش کنیم که رشته هایی مثل جامعه شناسی در غرب تمام وظایفشان در انتقاد از وضعیت موجود خلاصه نمیشود، بلکه یک جامعه شناس باید مثلاً برای دهها هزار کارگر یک شرکت که در یک شهرک صنعتی ساکن شدهاند پیشنهادهای مشخص داشته باشد یا مثلاً در کشوری مثل کانادا باید در کنار یک مدیر برای سازماندهی وضعیت مهاجران جدید، تصمیم گیری و تصمیم سازی داشته باشند یا یک اقتصاددان باید بتواند به یک سرمایه گذار نظرات مشورتی جدی برای تصمیم گیری جهت خرید یا احداث یک کارخانه، با تولید فلان محصول مشخص و میزان تولید آن و... بدهد.
۳- آسیب شناسی و تشخیص مشکلات بخش مهمی از کار کارشناسی است. مثلاً یک پزشک اگر نتواند تشخیص درستی بدهد، قطعاً نسخهای که تجویز می کند، احتمال آسیب زاییاش بیشتر از درمان است. اما کار اصلی و مهمتر یک پزشک درمان است.
۴- نخبگان علوم انسانی ما مدت هاست که از تجویز نسخه و پذیرش تبعات آن فرار میکنند. شاید برای همین است که در بین بسیاری از نخبگان خروجی نظام دانشگاهی ما، همراه با انواع بارزی از اشرافیت علمی (مثل انتخاب ادبیاتی برجسته و متمایز از فهم عامه مردم) نوعی از عوام زدگی نیز به شدت دیده میشود؛ یعنی تبدیل کردن علم به انبانی از مواضع سلبی. علمی که بیشتر فقط به درد ایراد گرفتن و خراب کردن میخورد، نه ساختن و یا اثبات کردن. علمی که حتی در ادبیات خودش نیز سعی میکند از بطن و متن جامعه فاصله داشته باشد؛ یعنی جوری حرف بزند که دیگران نفهمند چه میگوید و نتوانند تشخیص دهند درست است یا نه! به عنوان مثال، شاید ۵۰درصد سرمایه داران معمولی این کشور (بخصوص خرده سرمایه دارانی که میخواهند با پولهای محدود خود یک کار اقتصادی کنند) اصلاً نتوانند مفهوم ۹۰درصد اصطلاحات مربوط به بازار بورس(مثل شاخص سهام و غیره) را آنچنان که باید درک کنند.
۵- عمق فاجعه آنجایی است که میخواهیم برای مشکلات معیشتی و اقتصادی خود به کارشناسان و اقتصاد دانان همین نظام دانشگاهی موجود مراجعه کرده از آنها راه حل بخواهیم. به عنوان مثال، ۴۰ سال است که این نظام و این کشور تحت شدیدترین و ناجوانمردانهترین و در عین حال بی سابقهترین نظامهای پیچیده و چند لایه تحریم اقتصادی قرار گرفته است؛ اما هنوز که هنوز است، در هیچ کدام از دانشگاههای ما دو واحد درس ابتدایی و خشک و خالی در مورد «تحریم اقتصادی» نداریم! یعنی در دانشگاهها و نظام آموزش عالی ما، انگار نه انگار که چیزی به اسم تحریم اقتصادی وجود دارد!
آدم وقتی بیشتر عصبانی میشود که برخی از کارشناسان اقتصادی ما نیز عین عوام در این مورد بحثهای خاله زنکی و کلی بافیهای بی معنی تحویل میدهند! در صورتی که همین موضوع تحریم، یکی از اساسیترین واقعیات موجود در دنیای اقتصادی معاصر است. مثلاً یک شرکت آمریکایی، تحت هیچ شرایطی حاضر نیست تکنولوژی ساخت یک محصول خود را در اختیار یک شرکت آلمانی یا ژاپنی قرار دهد؛ یعنی سطوحی از فرایند اصلی «تحریم» اصلاً و اساساً جزو واقعیات مرسوم و طبیعی حاکم بر دنیای امروز است.
همه میدانیم که در یک دوره، اقتصاد آمریکا نیاز به این داشت که نفت بشدت گران شود، چرا؟ چون اگر نفت گران نمیشد، تحقیقات و سرمایه گذاری روی باقی انواع انرژی و راه های تولید آن، از نظر اقتصادی نمیتوانست به صرفه باشد. یا همین هفتههای اخیر دعوای اصلی آمریکا با اروپا و باقی کشورهای صنعتی جهان چه بود؟ این بود که آمریکا میخواست روی واردات بسیاری از محصولات فلزی مالیاتهای سنگین وضع کند که شرکتهای داخلیاش بتوانند فعالیت کرده برایشان تولید به صرفه شود و اگر به باطن این ماجرا نگاه کنیم، میتوانیم آن را اقدام آمریکا برای نوع و سطوحی از «خود تحریمی» بدانیم! یعنی کشوری مثل آمریکا میآید از نظر واردات محصولات فلزی خودش را تا حدودی تحریم (یا شبه تحریم) میکند که شرکتهای داخلی بتوانند با تولید کنندگان خارجی رقابت کنند.
این موضوعات در کدام یک از دانشکدههای ما تدریس میشود؟ مگر تاکنون نمیگفتیم که یکی از اصلیترین گرفتاریهای اقتصاد ما وابستگی به فروش نفت است؟ خب امروز به مراتب فرصت بهتری برای قطع وابستگی به نفت وجود دارد. به شرطی که بتوانیم حداقل این شرایط را تئوریزه کرده و با همین مفاهیم اقتصادی (آن هم برای کل جامعه) توضیح شان دهیم. مردمی که نتوانند جهان را تعریف کنند، نمیتوانند تغییرش دهند. آن وقت این جهان است که مجبور میشود آن مردم را تعریف کند و تغییر دهد.
نظر شما